برای شروع، اعتراف میکنم: خودم هم این اشتباه را کردهام. نائومی کلاین، سوسیال دموکرات کانادایی و نویسندهی آثار معروفی همچون “بدون لوگو” و “دکترین شوک”، را با نائومی ولف، فمینیست و نظریهپرداز تئوریهای توطئه که به جنبشهایی مانند کیوآنون نزدیک است و مخالف سرسخت واکسنها شده، اشتباه گرفتهام. این اشتباه را در گذشته، زمانی که در یک وبلاگ ناشناس مینوشتم مرتکب شدم.
موضوع وبلاگ به بررسی نسخههای اولیه بدلهای دیجیتالی که در کتاب جدید کلاین، “دوبلگانگر”، مورد بحث قرار گرفته، میپرداخت و به چگونگی ایجاد دوقلوها و سایههای دیجیتالی در دنیای مدرن میپرداخت. در آن زمان، نائومی ولف، یا همان “نائومی دیگر” که کلاین اغلب به او اینگونه اشاره میکند، کاملاً به مسیر اشتباه نرفته بود و همچنان در حوزهای که معمولاً به “چپ” معروف است، فعالیت میکرد. به همین دلیل، اگرچه موضوعات او دقیقاً با کلاین همخوانی نداشت، اما مکرراً در موضوعاتی مشابه به فعالیت میپرداختند و به راحتی ممکن بود در نوشتهای عجولانه آنها را اشتباه بگیرم. دقیقاً به یاد ندارم به چه موردی واکنش نشان دادم، اما به وضوح اولین جملهی پستم را به خاطر دارم:
“نائومی کلاین عقلش را از دست داده است.”
البته منظورم نائومی ولف بود – یکی از خوانندگان در بخش نظرات بلافاصله به این اشتباه اشاره کرد و باعث شرمندگیام شد. اکنون این اشتباه واضحتر است، بهویژه با توجه به اظهارات عجیب و غریب ولف درباره واکسنها و تبدیل افراد واکسینهشده به هولوگرام یا زامبی، که بهطرز عجیبی به نظریههایی درباره فناوری mRNA ارتباط مییابد.
با این حال، به نظرم منصفانه است که بگوییم “دوبلگانگر” کتابی است درباره اینکه به نوعی نائومی کلاین دچار از دست دادن عقل شده است. اینکه ذهن یا روح، هر طور که بخواهید آن را بنامید، این روزها به طور ناگزیر دچار نوعی لغزش میشود، حتی اگر فردی دوقلویی حقیقی، عجیب و غریب و مضحک با همان نام و حرفه نداشته باشد که اغلب با او اشتباه گرفته شود. اینکه چگونه زندگی دیجیتال، سرمایهداری معاصر و نابسامانیهای سیاسی و اقتصادی قرن بیست و یکم ما را پراکنده و کمی دیوانه میکند. اینکه چگونه میتوانیم در معنای واقعی عقل خود را از دست بدهیم و چه چیزی لازم است تا آن را پیدا کرده و بازیابیم.
اما به سختی میتوان از این احساس فرار کرد که کلاین بیش از آنکه به نقد محصول خودساخته و برند خود بپردازد، به طور کامل به پذیرش پوچی نزدیک نمیشود. او به جای ورود واقعی به آنچه که “دنیای آینه” مینامد، بیشتر به عنوان یک گزارشگر باقی میماند تا یک ساکن، کسی که بازتابها و شکستهای آن را تجسم میکند و تلاش دارد آن را با تمام غرابتهای وحشیانهاش بر روی صفحه بازآفرینی کند. آیا نائومی کلاین به اندازه کافی برای کتابی که نوشته عجیب و غریب است؟
این وضعیت واقعاً عجیب و خندهدار است. میتوان یک رمان جذاب از آن نوشت، اگرچه برخی جزئیات ممکن است در داستان باورپذیر نباشد، مانند این واقعیت که هر دو نائومی با مردانی به نام “اورام” ازدواج کردهاند. کلاین مدتها با وجود این دوقلوی عجیب، نویسنده دیگری که همیشه با او اشتباه گرفته میشود، کنار آمده بود، اما بعداً به این نتیجه رسید که آنها نه تنها اشتباه گرفته میشوند بلکه به صورت یک نائومی قابل تعویض در نظر گرفته میشوند. ترکیبی از عوامل مانند رکود و انزوا در دوران همهگیری، بیاعتباری عمومی، و سقوط ولف به نظریههای توطئه و همپیمانی با راست افراطی، باعث شد کلاین به شدت به این موضوع فکر کند. او به طور مداوم به پادکست “اتاق جنگ” استیو بنن گوش میدهد و تلاش میکند تا درک کند که نائومی دیگر چه میگوید و چرا. نتیجه اغلب جذاب است و مانند بسیاری از نوشتههای قبلی کلاین، شامل عبارات شستهرفته و فرمولهای بهیادماندنی است.
او به طور مداوم به پادکست “اتاق جنگ” استیو بنن، مشاور سابق ترامپ، گوش میدهد و وقتی غریبهها او را با ولف در اینترنت اشتباه میگیرند، تصحیحشان میکند. او خانوادهاش را با فرو رفتن در دنیای توطئهها برای درک نه تنها آنچه “نائومی دیگر” میگوید و باور دارد، بلکه دلیل آن، به چالش میکشد. نتیجه کار او اغلب جذاب است و مانند بسیاری از نوشتههای قبلی کلاین، از جملات زیبا و فرمولهای به یاد ماندنی خالی نیست. به عنوان مثال: “من میتوانم معادلهای برای چپگرایان و لیبرالهایی که به سمت راست اقتدارگرا میروند ارائه دهم که شبیه به این است: خودشیفتگی + اعتیاد به شبکههای اجتماعی + بحران میانسالی ÷ شرمساری عمومی = فروپاشی راستگرایانه. و در این معادله کمی حقیقت وجود دارد.” این جمله همزمان هم کاملاً درست و هم کمی صریح به نظر میرسد و به طور طنزآمیزی نشاندهنده پیچیدگی اجتماعی و روانشناختی دوقلوی نظریهپرداز توطئه است.
کتاب کلاین با این مشکل مواجه است که پیش از آن، کتابهای بسیار جذاب و تأثیرگذاری درباره فیلم و ادبیات با موضوع دوگانگی وجود داشتهاند که میتوان آنها را با اثر او مقایسه کرد. او نیز بسیاری از این آثار را در کتابش ذکر کرده است: \”مورد عجیب دکتر جکیل و آقای هاید\”، \”دیکتاتور بزرگ\”، \”راههای فرار\” نوشتهٔ گراهام گرین، و \”عملیات شیلاک\” اثر فیلیپ راث. همچنین رمانهایی مانند \”صبحانه قهرمانان\” اثر کورت ونهگات و \”اختلالات جوی\” نوشتهٔ ریوکا گلچن یا اخیراً تغییراتی در موضوعات زندگی دوگانه دیجیتال نوشتهٔ پاتریشیا لاکوود (\”هیچکس درباره این صحبت نمیکند\”) و لورن اویلر (\”حسابهای جعلی\”) به موضوع پرداختهاند. همهٔ این آثار به شیوههای شگفتانگیز و عمیقی با مفهوم ناشناسی و یافتن هویت جعلی یا محاصره شدن توسط آنها سر و کار دارند، و در تحلیل دقیق مرز بین واقعیت و تقلید گاهی ناتوانند، اگر مرزی وجود داشته باشد. بسیاری از آنها به سطحی از ناآگاهی تن میدهند که کلاین، که توضیحدهندهای بیرحم است، گاهی در تجسم آن با مشکل مواجه میشود. زیرا برای کلاین، مفهوم دوگانگی به عنوان یک پدیده مستقل در نظر گرفته نمیشود بلکه به منزله یک استعاره گسترده است برای گزارش دربارهٔ انواع دیگر پدیدههای مرتبط و نیمهمرتبط. به عبارتی، کلاین شاید قربانی سبک خودش شده است.
برای مثال، در کتاب «دکترین شوک»، داستان ترسناک آزمایشهای روانشناختی که به منظور شکنجه ذهن انسان و تبدیل آن به صفحهای سفید برای ساخت شخصیت جدید طراحی شدهاند، به عنوان الگویی برای روایتی گسترده درباره جابجایی و بهرهبرداری اجتماعی و اقتصادی با موفقیتهای متفاوت مطرح میشود. به طور مشابه، «دوقلو» به نظر میرسد کتابی درباره احساسی است که از اشتباه گرفته شدن با فردی دیگر به وجود میآید.
اما وضعیت خاص کلاین، داشتن نام مشترک و حرفهای مشابه با همتای خود، واقعاً نقطهی آغازی است برای اندیشههایی دربارهی همه چیز؛ از زبان تولید شده توسط ماشین گرفته تا جنبش ضد واکسن و حس مشترک در میان افرادی که در طرف کمتر افراطی نظریههای توطئه قرار دارند و احساس میکنند عزیزانشان از دست رفتهاند. بدنهای فیزیکیشان هنوز حضور دارند، اما ذهنهایشان با باورهای غیرقابلباور و پارانویید جایگزین شده است. اگرچه بسیاری از این موضوعات جذاب هستند، اما به نوعی دچار تفسیری شبیه به کتابهای عامهپسند میشود که تمایل به تطبیق بیش از حد پدیدهها در چارچوب مفهومی مطابق با عنوان خود دارند.
در حقیقت، این یک عادت ذهنی و یک ویژگی نوشتاری است که با سبک توطئهای که «دوقلو» نقد میکند، شباهتهای زیادی دارد: تمایل به دیدن روندها و رویدادهای همپوشان و مرتبط به عنوان علت یکدیگر، به گونهای که به نظر میرسد توسط یک نیروی مرکزی هدایت و طراحی شدهاند. همچنین تمایل به نادیده گرفتن ضربالمثل قدیمی در مورد دشواری تمایز بین بدخواهی و حماقت وجود دارد (یک نقص عمده، برای مثال، در تلاش «دکترین شوک» برای توضیح راهاندازی و انجام جنگ آمریکا در عراق). تمایل ناامیدکنندهای به سوی مفاهیم با حروف بزرگ – مانند دنیای آینه و سرزمینهای سایه – وجود دارد که میتواند هم بسیار گسترده و هم بسیار دقیق به نظر برسد. کلاین از این تناقض آگاه است: کتاب به شدت دربارهی دشواری، و حتی غیرممکن بودنِ فرار از دوگانگیهای عمومی است که خودمان به عمد ایجاد میکنیم.
اما این پرسشی جالب است: آیا نائومی کلاین در نهایت نتوانست از نوشتن کتابی به سبک خودش فرار کند؟ این همان چالش واقعی خواهد بود: نوشتن کتابی که شبیه به نسخهای از مدل و قالب خودش باشد، اما نه کاملاً. اینکه “میلیونها نفر خود را به خیال سپردهاند” شاید برای خواننده معمولی آثار کلاین یک نظر بحثبرانگیز نباشد، اما وقتی او با این جملات ادامه میدهد، به بینشی واقعی تبدیل میشود: “چیز پیچیدهتر و عجیبتر آن که این همان چیزی است که آنها هنگام نگاه کردن به ما میبینند… در هر دو سوی انعکاس آینهای، ما اختلاف نظری درباره تفسیرهای متفاوت از واقعیت نداریم – اختلاف نظر ما در این باره است: چه کسی در واقعیت قرار دارد و چه کسی در یک شبیهسازی.”
این منطق رؤیایی سوررئال، مانند انعکاس نارسیسوس که از استخر به او نگاه میکند، هسته اصلی و قویترین خط سیر کتاب را شکل میدهد. این خط سیر فرصتی را برای تبدیل شدن به چیزی واقعاً متفاوت فراهم میکند، حتی اگر به طور کامل به آن دست نیابد. با این حال، در استفاده از این ناشناسی برای ایجاد تأثیرات بلاغی جالب، موفق عمل میکند.
در اینجا منتقدی وجود دارد که در نهایت به نوشتهای از نائومی کلاین نگاه میکند و با خود میاندیشد: این متن بیش از حد شبیه یک اثر از نائومی کلاین به نظر میرسد. اگر کتاب «دوقلو» دارای یک تز اصلی باشد، شاید این باشد که برای فهم دنیای سایهوار توطئهها، تقلیدهای دیجیتال و جعلهای عمیق، باید ایدهی جعلی بودن را به طور کلی کنار گذاشت. این دوگانگیها و دیگران، شاید به جای دروغ بودن، بیشتر شبیه مزخرفات باشند: نه نادرستیهای عمدی و ابزاری، بلکه حقیقتی دیگر. کلاین معتقد است که تکرارهای ما، از دیدگاه فرویدی، نمایانگر «پتانسیلهای عظیمی هستند که زندگیهای ما در بر دارد» و به عنوان جایگزینهایی برای «راههای طی نشده» عمل میکنند. این امر نشان میدهد که آینه استعارهی نادرستی است و کیفیت اصلی تکرار در نفوذپذیری آن نهفته است؛ راهی که من و دیگری (دوقلوی من) در حرکت به جلو و عقب طی میکنیم و چگونگی این که توطئههای نادرست میتوانند اغلب نشانههایی از توطئههای بسیار واقعی باشند که کلاین عمر خود را صرف گزارش و افشای آنها کرده است.
همچنین فرصتی از دست رفته است برای تأمل در این که چگونه چپ، و خود کلاین، می توانند، به شیوه ای اغلب جذاب، جنایات و سوء استفاده های امپراتوری آمریکا، سرمایه داری مدرن، “غرب” را در روایات بزرگ و بیش از حد تعیین شده گرد هم آورند که به دنبال توضیح چگونگی رسیدن ما به اینجا هستند، با تمام احتمالات لعنتی آن، ترکیب بدکاران بدبین مبتکر و معتقدان احمقانه و ساده لوح، گویا تاریخ یک کل منسجم بوده است، گویا شکلی داشته است. شاید کلین در هویت خود بیش از حد مطمئن است، بیش از حد خوددار است، که واقعاً از حضور آن فرد دیگر در آینه آشفته شود. این سوالی است که کتاب حول آن می چرخد اما به آن پاسخ نمی دهد، پوچی ای که به آن اشاره می کند اما هرگز به طور کامل به آن نمی پردازد: ما می آموزیم که اشتباه گرفته شدن با نائومی دیگر چقدر آزاردهنده، ناراحت کننده و ناامید کننده است، اما به نظر می رسد که دوقلو مایل نیست، یا قادر نیست، مستقیماً وارد عمل شود و به ما احساس کند که تبدیل شدن به شخص دیگری چگونه است، حتی اگر به طور تصادفی باشد.
این همچنین فرصتی از دست رفته برای اندیشیدن درباره این است که چگونه چپ و خود کلاین میتوانند به شیوهای جذاب، جنایات و سوءاستفادههای امپراتوری آمریکا و سرمایهداری مدرن را در چارچوب روایتهای بزرگ و از پیش تعیینشدهای قرار دهند که سعی در توضیح مسیر تاریخی ما دارند. این روایتها ترکیبی از بدکاران بدبین و مؤمنان سادهلوح را به تصویر میکشند، انگار تاریخ یک کل منسجم و دارای شکل مشخصی است. شاید کلین بیش از حد به هویت خود مطمئن است و آنقدر محتاط که واقعاً از حضور دیگری در آینه مضطرب نمیشود. این سوالی است که کتاب به آن میپردازد اما پاسخی نمیدهد؛ پوچیای که به آن اشاره دارد اما به طور کامل بررسی نمیکند. ما میفهمیم که چقدر اشتباه گرفتن او با نائومی دیگر آزاردهنده و ناراحتکننده است، اما به نظر میرسد که دوقلو تمایل یا تواناییاش را ندارد تا مستقیماً وارد عمل شود و به ما نشان دهد که تبدیل شدن به شخص دیگری، حتی به طور تصادفی، چه احساسی دارد.
منبع: Intelligencer